دست نوشته................................................فقط عشق

....................عشق......................

عشق عشق .......................................................یعنی خلوت و راز و نیاز
عشق یعنی..........................................محبت و سوز و گداز
عشق یعنی ........................سوز بی ماوای ساز
عشق یعنی ....نغمه ای از روی ناز


عشق یعنی .............................................................کوی ایمان و امید
عشق یعنی ...................................... یک بغل یاس سپید
عشق یعنی ......................... یک ترنم از یه یار
عشق یعنی ..... سبزی باغ و بهار


عشق یعنی   ...........................................................  لحظه دیدار یار
عشق یعنی............................................  انتهای انتظار
عشق یعنی........................ وعده بوس و کنار
عشق یعنی یک تبسم بر لب زیبای یار


عشق یعنی  ....................................................... حس نرم اطلسی
عشق یعنی...................................... با خدا در بی کسی
عشق یعنی......................... همکلام بی صدا
عشق یعنی.........بی نهایت تا خدا


عشق یعنی   ........................................................... انتظار و انتظار
عشق یعنی .................................... هر چه بینی کس یار
عشق یعنی................... شب نخفتن تا سحر
عشق یعنی .... سجده ها با چشم تر


عشق یعنی ....................................................... دیده بر در دوختن
عشق یعنی .....................................از فراقش سوختن
عشق یعنی ..................... سر به در اویختن
عشق یعنی.... اشک حسرت ریختن


عشق یعنی ..................................................... لحظه های ناب ناب
عشق یعنی ........................................لحظه های التهاب
عشق یعنی ............................ بنده فرمان شدن
عشق یعنی ............تا ابد رسوا شدن


عشق یعنی  ............................................ گم شدن در کوی دوست
عشق یعنی ............................. هر چه در دل آرزوست

...................................عشق..........................................

نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 23:39 توسط parsa| |

 


قلبم از احساسم شاکیست ، جان خودت بی خیال ،حوصله حرفهایت را ندارم

حرفی نزن که بدجور دلم از تو گرفته ،

دیگر بس است هر چه تا به حال اشک از چشمانم ریخته

شاید تو لایق اشکهایم نیستی ، چشمانم از اشکهایم شاکیست ،

تو برایم مثل قبل نیستی

آن عطر مهر و محبتهایت که فضای قلبم عاشقانه میکرد را دیگر حس نمیکنم ،

وقتی دستهایم را میگیری آن گرمای همیشگی را احساس نمیکنم

نگو احساست به من همچو گذشته است که باور نمیکنم، نگو دوستم داری که درک نمیکنم

حال و روز خوشی ندارم ، سر به سر دلم نگذار که طاقت بی محبتی هایت را ندارم

قلبم از احساست دلخور است ،

دلم گرفته و ابراز محبتهای آن قلب به ظاهر عاشقت بیهوده است

بهانه هایت تکراریست ، دیگر قلب شکسته ام ساده و دیوانه نیست ،

گرچه هنوز هم خیلی دوستت دارم اما دیگر جای تو در کنارم خالی نیست

جای تو را غم آمده و پر کرده ، احساسم به عشقت شک کرده ،

بودنت مرا آزار میدهد ، حرفهایت اشکم را در می آورد ،

نیا به بستر عشق ،نیا که بیمارم ، طبیبی نیست و من به درد نبودنت دچارم

اینکه هستی اما تنها مال من نیستی ،

اینکه در کنارمی اما به عشق نفسهایم با من همنفس نیستی ،

اینکه اینجایی و دلت با من نیست !

به درد نبودنت دچارم ....

اگر باشی عذاب میکشم ، اگر نباشی تمام دردهای این دنیا را میکشم ،

وای که هم بودنت ، هم نبودنت مرا عذاب میدهد ،

فکری به حالم کن که عشقت دارد کار دستم میدهد

حال و روز خوشی ندارم ، جان خودت بی خیال که دیگر حوصله بهانه هایت را ندارم...

 

نوشته شده در دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:,ساعت 23:47 توسط parsa| |

 دلتنگت شدم به همین سادگی...

دیگر به خلوت لحظه هایم عشقانه قدم نمیگذاری

دیگر آمدنت در خیالم آنقدر گنگ است که نمی بینمت

سنگینی نگاهت را مدت هاست حس نکرده ام

چشمانت سهم من نیست

خوشا به حال رقیبم

من مبهوت مانده ام که چگونه این همه زمان را صبورانه گذرانده ای

من نگاه ملتمسم را در این واژه ها پر کرده ام که شاید...

دیگر زبانم از گفتن جملات هراسیده است

و دستانم بیش از هر زمان دیگر نام تو را قلم میزند

تا به حال نوشته بودم؟

به گمانم نه!

پس اینبار برایت مینویسم که :

دست نوشته هایت سر خوشی را به قلبم هدیه میکند

می خواهمت هنوز!!!

گاه چنان آشفته و گنگ می شوم که تردید در باورهایم ریشه می دواند

اما باز هم در آخرین لحظه تکرار می کنم که حتی اگر چشمانت بیگانه بنگرند

می خوانمت هنوز

حتی اگر دستانت مرا جستجو نکنند

هیچ بارانی قادر نخواهد بود تو را از کوچه های اندیشه ام بشوید

و اینها برای یک عمر شیدایی کردن کافیست

به گمانم در ورای این کلمات می خواستم بگویم که :

دلتنگ شده ام

به همین سادگی...

نوشته شده در جمعه 25 شهريور 1390برچسب:,ساعت 12:31 توسط parsa| |

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم...

 

            برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب:,ساعت 1:48 توسط parsa| |

هر وقت من یك كار خوب می كنم مامانم به من

می گوید بزرگ كه شدی برایت یك زن خوب 

 می گیرم.تا به حال من پنج تا كار خوب كرده ام

ومامانم قول پنج تایش را به من داده است...

             

             

      روی ادامه مطلب کلیک کن بقیشو بخون......

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:نظر یادت نره ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,ساعت 23:6 توسط parsa| |

             مطمئن باش و برو ضربه ات کاری بود ،

 
                  و چه زشت به من و سادگیم خندیدی ، 
         
                         دل من سخت شکست به تو عشقی پاک
       
                  که پر از یاد تو بود و به یک قلب یتیم که خیالم می گفت
                       
                                 تا ابدمال تو بود ، تو برو و برو تا راحت تر تکه های
                                                          
  دل خود را سر هم بند زنم

 

 

نوشته شده در یک شنبه 24 بهمن 1389برچسب:,ساعت 14:57 توسط parsa| |

نوشته شده در جمعه 22 بهمن 1389برچسب:,ساعت 23:43 توسط parsa| |

... و عشق 

                صدای فاصله هاست



دچار یعنی عاشق

     و فکر کن که چه تنهاست

           اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد

                 چه فکر نازک غمناکی!


خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند

     و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.

               نه , وصل ممکن نیست

                          همیشه فاصله ای هست.


دچار باید بود

      وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف 

            حرام خواهد شد.


و عشق

     سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست.


و عشق

     صدای فاصله هاست.

           صدای فاصله هایی 

                  که غرق ابهامند.

نه ,

      صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند

               و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر.


                                                                               همیشه عاشق تنهاست.

نوشته شده در پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:,ساعت 14:54 توسط parsa| |

یـا من رسانـم٬ لـب بر لـب او

 

 یـا او رسانـد٬ جـان بر لـب من

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 20 بهمن 1389برچسب:,ساعت 14:4 توسط parsa| |

 

             خدایا شرح غم خواندن چه سخت است.......

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 18 بهمن 1389برچسب:,ساعت 1:28 توسط parsa| |

 

نوشته شده در جمعه 15 بهمن 1389برچسب:,ساعت 15:31 توسط parsa| |

با یاد روز آشنایی همراه اندوه نگاهت

 

رفتم که دیگر برنگردم دیگر نمی مانم به راهت

 

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 15 بهمن 1389برچسب:,ساعت 1:25 توسط parsa| |

 

 

قسمت ما!!!

 

 

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید

 


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:,ساعت 1:46 توسط parsa| |

قطاری به مقصد خدا...

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 14 بهمن 1389برچسب:,ساعت 1:31 توسط parsa| |

ای عشق ٬ سری به خانه ی ما نزدی

           دستی ز کرم به شانه ی ما نزدی

 

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 13 بهمن 1389برچسب:,ساعت 23:55 توسط parsa| |

آه خدا چرا این روزا تموم نمیشه چرا شکنجه هام روز به روز بیشتر میشه؟؟؟....

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 12 بهمن 1389برچسب:,ساعت 1:3 توسط parsa| |

آره من میدونم که از دلم خبر نداری که تنها میذاریش

 

 

اخه بگو تورو خدا فقط میخوام بدونم که چه کردم که اصلاً حرمتمو نداری...

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید

 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 11 بهمن 1389برچسب:آخرین دست نوشته,,,,,,,ساعت 1:0 توسط parsa| |

بی گمان دست در اغوش نگارش ببرند

هر که یک بوسه ستاند ز لب یار کسی.

خواهم برایت بنویسم .اما مانده ام از چه چیزو از چه کسی بنویسم؟ از تو که بی رحمانه...

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 10 بهمن 1389برچسب:,ساعت 1:49 توسط parsa| |

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست....

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 9 بهمن 1389برچسب:,ساعت 1:56 توسط parsa| |

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را

 

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!

 

برای مشاهده روی ادامه مطلب کلیک کنید


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 9 بهمن 1389برچسب:,ساعت 1:28 توسط parsa| |

یه جا خوندم : آب هنوز از تو شرمگین است .

کی معنی این جمله رو میدونه؟

نوشته شده در شنبه 23 بهمن 1385برچسب:,ساعت 23:40 توسط parsa| |


Power By: LoxBlog.Com